دیگر نمی آیی

دیگر نمی آیی

گوشه ای از قلب من

آنجا که هرکس را, راه نیست....

سرد و یخبندان است باز هم....

سکوتی احاطه ام کرده

که سنگینی اش , استواری هر کوه سر به فلک کشیده را

شرمسار میکند...

چشمانم دیگر انتظارت را نمیکشند

میدانم

میدانم که نمی آیی دیگر.....

۵ ۰ ۷ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۷)

بهار پاتریکیان D:

۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۳۰
کلا وقتی میرن دیگه شعور برگشتن ندارن :|

پاسخ:

۱۸ ارديبهشت ۹۵، ۱۸:۳۶
بالاخره شما هم به ما سر زدی پاتریک خان :|
ممنون :)

متن خوبی بود.لایک

پاسخ:

۱۸ ارديبهشت ۹۵، ۱۸:۵۱
خواهش می کنم :))

زیبابود 


رفت ؟به درک خدارفتگان شماهم بیامرزه خخ

به منم سربزن

پاسخ:

۲۰ ارديبهشت ۹۵، ۱۷:۱۲
خواهش
باشه:)


ساتیا سخی پور

۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۵
واقعا رفت به درک که رفت بره که هرگز بر نگرده

:( همون که پاتریک گف 

پاسخ:

۲۰ ارديبهشت ۹۵، ۱۷:۱۲
چی گفت؟

لایک عزیزم

پاسخ:

۲۰ ارديبهشت ۹۵، ۱۷:۱۲
او مای گاد
عزیزم؟؟

علیرضا یاغموری

۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۳۷
دل نبند که تهش تلخیه ):
خیلی قشنگه متنتون (:

پاسخ:

۲۰ ارديبهشت ۹۵، ۱۷:۱۱
دیر گفتی
ممنون :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی

بودن من ، بی مخاطب است !
اما نوشته هایم ، همه برای تنهایی های کسانی است که مثل من هستند !

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات