غم که نوشتن ندارد

غم که نوشتن ندارد

غـم که نوشتن ندارد
نفوذ می کـند در استخوان هایت
جاسـوس می شود در قلبت
و آرام آرام از چـشم هایت می ریزد بیرون...

۳ ۰ ۲ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۲)

سلام دوست عزیز
شعر زیبای بود و فوق العاده.
راستی وبلاگ خوبی داری ، ممنون میشم به وبلاگ منم سر بزنی.
در صورت دنبال کردن وبلاگم ، صد در صد دنبال خواهی شد.
http://www.preferable.blog.ir

๓iŞŞ  คຖē

۲۴ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۲۲
باران قصیده واری
غمناک
آغاز کرده بود
می خواند و باز می خواند
بغض هزار ساله دردش را
انگار میگشود
اندوه زاست زاری خاموش
ناگفتنی است
این همه غم ؟
ناشنیدنی است
پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست
گفتند اگر تو نیز
از اوج بنگری
خواهی هزار بار ازو تلخ تر گریست...

"فریدون مشیری"i

پاسخ:

۲۴ مرداد ۹۷، ۲۳:۴۰
قشنگ بود


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی

بودن من ، بی مخاطب است !
اما نوشته هایم ، همه برای تنهایی های کسانی است که مثل من هستند !

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات