همین که...

همین که...

همین که چمدانش را برداشت
پشیمان شدم
فهمیدم چقدر عاشقش هستم
اما او
همین که اولین قدم را برداشت
فهمید که دوری
آنقدر ها هم برایش سخت نیست . . .


۱ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی

بودن من ، بی مخاطب است !
اما نوشته هایم ، همه برای تنهایی های کسانی است که مثل من هستند !

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات